مشخصات طرفين

نام

نام خانوادگى

نام پدر

شغل

محل اقامت

شهر – خيابان -كوچه -  شماره –پلاك

تجدید نظرخواه

سمانه

*

غلامرضا

****

تجدیدنظر خوانده

زهره

*

ناصر

*

مریم

*

پروین

*

بهروز

*

وكيل يا نماينده قانونى

__

__

__

__

__

تعيين خواسته وبهاي آن

تجدید نظرخواهی از دادنامه شماره 140168390007437609 مورخه 31/05/1401 صادره از شعبه 45 دادگاه خانواده مجتمع قضایی ویژه امور حسبی تهران

دلايل ومنضمات دادخواست

موارد مصرحه قانونی، لایحه دفاعیه تقدیمی-صلح نامه تنظیمی-قرارداد های تنطیمی با دریافت ثمن معامله-وکالت نامه زهره چمن پیرا

ریاست محترم دادگاه تجدید نظر استان تهران

با سلام و احترام؛

به استحضار می رساند، اینجانب سمانه عبدوی با عنایت به ماده 44 قانون امور حسبی و به دلایل زیر نسبت به دادنامه 1401000609 مورخ 31/05/1401 معترض بوده و خواستار لغو آن می باشم؛

1-    در خصوص اظهارات وکیل محترم پرونده در دادخواست بدوی مبنی بر وجود عارضه مغزی مرحوم چمن آرا بنده نیز تایید می نمایم که ایشان دچار مشکل سکته مغزی شده و متاسفانه در اثر این عارضه فوت نمودند که باعث تکدر خاطر بنده بعنوان همسر ایشان و سایر ورثه گردید اما همان طور که خود شما قضات محترم نیز به خوبی استحضار دارید ایشان به جز این امر هیچ نوع دلیل دیگری مبنی بر اثبات محجوریت مرحوم چمن آرا به دادگاه ارائه نکرده اند بلکه بر عکس تمامی قرائن و شواهد نشان از سلامت عقل و روان ایشان در انجام معاملات دارد که در ادامه ادله تقدیمی به این موارد اشاره می گردد.

2-    ریاست محترم با استناد به ماده 223 قانون مدنی که اشعار می دارد: هر معامله ای که واقع شود محمول بر صحت است مگر اینکه فساد آن معلوم گردد و نیز قاعده البینه علی المدعی معروض می دارد که بر اساس اصل آزادی قرارداد ها تمامی قرارداد های خصوص بین افراد مادامی که مخالف نظم عمومی و اخلاق حسنه نباشد نافذ است و هیچ دلیل محکمه پسندی از سوی تجدیدنظرخواهان که باعث بطلان این معاملات گردد به دادگاه ارائه نشده است.

3-    با استناد به ماده 202 قانون آیین دادرسی مدنی معروض می دارد که نه تنها دلیلی برای نفی معاملات انجام گرفته ارائه نشده بلکه حتی فرزندان مرحوم چمن آرا با انجام عملیاتی به صورت ضمنی ، سلامت عقل پدرشان را اقرار نموده اند. صلح نامه ای که در سال 1393 بین مرحوم جهان آرا تنطیم شده و تقدیم مقام محترم قضایی خواهد شد خود گواه بر این مدعاست چرا که فرزندان ایشان ذیل این صلحنامه را امضا نمودند و جالب اینجاست که در انتهای صفحه به سلامت عقل و روان ایشان تاکید شده است.(پیوست) سوای این صلحنامه که تقدیم دادگاه خواهد شد به مورد دیگری نیز اشاره می گردد؛ احدی از ورثه مرحوم چمن آرا یا بعبارتی یکی از تجدید نظرخواندگان در سال 1395 اقدام به تنظیم قرارداد وکالت نامه به پدرشان نموده اند و در آن وکالت نامه نیز بر سلامت عقل ایشان اذعان شده است، اگر خانم زهره چمن آرا مدعی محجوریت پدرشان در قبل از سال 1387 می باشد پس چرا با ایشان قراداد وکالت منععقد نموده اند؟ چرا به جای اینکه قرارداد وکالت منعقد کنند درخواست تعیین قیم برای پدرشان را به دادگاه مطرح نکرده اند؟ مگر می شود کسی مدعی حجر پدرش باشد و بعد با ایشان قراداد وکالت منعقد کند؟ از طرفی بعد از انجام این قرارداد نیز مرحوم چمن آرا اقدام به انجام معامله نموده که مفاد قرارداد به پیوست تقدیم می گردد.

4-    با عنایت به امارات قضایی بعنوان یکی دیگر از ادله اثبات دعوا نیز معروض می دارم که مرحوم ** در سال 1394 اقدام به تمدید گواهینامه خود نمود که این کار با موفقیت انجام پذیرفت، از طرفی ایشان در همین ایام نیز اقدام به اخذ پاسپورت (گذرنامه) نمودند که برای ایشان صادر شد حال با توجه مراتبی که جهت تمدید گواهینامه و پاسپورت و بررسی سلامت افراد وجود دارد آیا این امور خود گواه بر سلامتی روان ایشان نمی باشد؟ آیا به کسی که فاقد سلامت عقل و روان باشد گواهینامه داده می شود؟

5-    یکی از دلایل دادگاه محترم بدوی جهت صدور حکم محجوریت استناد به این نکته است که ایشان در معاملات خود هیچ گونه ثمنی از خریدار نگرفته اند در حالی که همگان به نیکی می دانیم که اخذ ثمن یا دریافت با تاخیر ثمن بین همسر و فرزندان امری طبیعی و عادی به شمار می رود، همه ما بارها و بارها دیده ایم که بین پدران و فرزندان یا به طور کل اعضای یک خانواده معاملاتی مطرح می شود که نقل و انتقال مبیع و ثمن معامله با تاخیر انجام می گیرد و نمونه های آن به وفور قابل اشاره است که می توان این گونه معاملات را به نوعی صلح نامه دانست اما بنده بر اساس قرارداد های پیوستی معاملاتی را به دادگاه محترم ارائه می دهم که در آن هم ثمن معامله اخذ گردیده و هم بین مبیع و ثمن دریافتی تعادلی عقلانی وجود دارد.

6-    همان ظور که قضات محترم استحضار دارند یکی از ادله اثبات دعوا رجوع گزارش کارشناسی می باشد که در این گزارش نیز تاکید شده که حجر ایشان از تاریخ 15/02/1398 هست و قبل از آن قابل تشخیص نمی باشد بنده ابتدا به نطریه فوق اعتراض نمودم اما بعد از مدتی چون گزارش فوق را با اوضاع و احوال قضیه مناسب دیدم از اعتراض خود صرف نظر نمودم اما جالب اینجاست که قاضی محترم دادگاه بدوی به اعتراض بنده توجه کرده اند و در دادنامه قید شد که هزینه کارشناسی هیات 5 نفره واریز نشد اما به خود گزارش کارشناسی پرونده و اینکه تاریخ حجر در آن مشخص شده است هیچ توجهی نکرده است. مگر نه اینکه در این گزارش به حجر ایشان تاکید شده است که در سال 1398 بوده اما کوچکترین توجهی به این نکته در دادنامه نشده است. جالب اینجاست که تجدیدنظرخواهان نیز هیچ نوع اعتراضی به گزارش هیات سه نفره نداشته اند اما اثری از گزارش هیات مزبور در دادنامه بدوی وجود ندارد و باز عم تاکید می گردد که متاسفانه کوچکترین دلیل قانون یا عرفی جهت اثبات محجوریت ایشان تا قبل از سال 98 وجود ندارد.

7-    همان طور که مقام محترم قضایی نیز استحضار دارند عمل پروتز به نوعی عمل زیبایی محسوب می گردد و حتی اگر آن را جزو اعمال زیبایی ندانیم هم نمی شود به صرف انجام چنین عملی کسی را محجور دانست ، نکته عجیب دیگر آنکه در دادنامه بدوی اشاره شده که ایشان همواره همراه پسرشان قرارداد منعقد می کردند و چون محجور بودند پسر ارشد همراه وی بود ، سوال اینجا است که چرا در این ایام خود پسر ارشد اقدام به درخواست و تعیین قیم برای پدر محجور خود نکرد؟ چرا وقتی مرحوم چمن آرا برای همسر اولش قرارداد صلح عمری منعقد می نمود ایشان ادعای حجر پدرش را به دادگاه ارائه نکرد؟ یعنی دقیقا ایشان از زمان عقد با بنده محجور بودند؟ یعنی دقیقا وقتی با بنده ازدواج کردند و نه دیرتر و نه زودتر محجور نبودند؟ آیا این دادخواست تنها برای این نیست که ازدواج با مرا زیر سوال برده و تمام امور مالی مربوط به بنده را ابطال نمایند؟ جالب اینجاست که قاضی پرونده بدون هیچ دلیلی پزشکی یا کارشناسی ،دقیقا تاریخ حجر مرحوم ** را 01/01/1387 نمودند در حالی که این امر را هیچ مقام تخصصی یا کارشناسی تعیین نکرده بود و صرفا ادعای فرزندان مرحوم چمن آرا بود که قاضی آن را بدون هیچ پشتوانه علمی یا پزشکی پذیرفت که خود جای بسی شگفتی دارد؟!

با عنایت به موارد معنون و وجود ادله تقدیمی ، خواهشمند است ضمن نقض دادنامه بدوی ، اقدامات لازم جهت تبری اینجانب را مبذول فرمایید.

                                                                                                 محل امضاء – مهر – انگشت