بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان مقاله:
نقد و تحلیل رأی صادره از دادگاه در مورد ماهیت حقوقی وکالتنامههای ابرازی توسط ذینفع در ضمانتنامهی بانکی
نویسندهی مسئول: دکتر کوروش کاویانی[1]
نویسندهی دیگر: نسرین خدارحمی[2]
مقدمه
بسیار دیده شده است که افراد معاملات خود را به وسیلهی نهادهای حقوقی پیشبینی شده در قانون انجام نمیدهند و از قالبهای دیگری استفاده میکنند. برای مثال بیان میدارند: «وکالتی فروختم». قطعاً منظور افراد عامه از این جمله، چیزی ورای وکالت در فروش است که در قانون پیشبینی شده است؛ زیرا در قانون، این امکان پیشبینی شده که فردی به وکالت از دیگری، مال وی را بفروشد، نه آنکه مالکیت مال خود را به وسیلهی وکالت به دیگری انتقال دهد. توسل به قالبهایی نظیر وکالت به جای بیع، به انگیزههای مختلفی چون فرار از برخی تنگناهای موجود و ایجاد فرصت مناسب برای فراهم کردن مقدمات و رفع موانع، فرار از برخی مقررات امری، تقلب نسبت به قانون و انجام مورد وکالت (انجام تعهد یا انجام تشریفات آن یا انتقال مال به صورت رسمی) در آینده بدون حضور موکل و به وکالت از جانب وی صورت میگیرد.[3]
بحث مزبور در مورد اسناد هم قابل طرح است. بعضاً دیده میشود که ذینفع ضمانتنامه تمامی حقوق خود را در قالب عقد وکالت انتقال میدهد و وکیل با در دست داشتن وکالتنامه جهت وصول وجه ضمانتنامه به بانک مراجعه میکند. در رأی مورد بحث، ذینفع اولیه (خواهان) جهت مطالبهی وجه ضمانتنامه به بانک (خوانده) مراجعه نموده و بانک به دلیل انعقاد سند وکالت توسط ذینفع اولیه (خواهان) با ثالث[4]، ماهیت واقعی وکالت منعقده را انتقال ضمانتنامه پنداشته و بنابراین ذینفع اولیه را ذینفع واقعی ضمانتنامه ندانسته و به این ترتیب از پرداخت وجه ضمانتنامه امتناع مینماید. ذینفع اولیه علیه بانک اقامهی دعوا نموده و مبلغ مندرج در ضمانتنامه را مطالبه مینماید. در نهایت دادگاه به نفع خواهان حکم به وکالت دانستن سند ابرازی داشته و خواهان را ذینفع واقعی ضمانتنامه میداند. صرفنظر از اینکه مطالبه از سوی ذینفع اولیه یعنی موکل یا از سوی ثالث به عنوان وکیل صورت گیرد[5]، به نظر میرسد که ابتدا بایستی روشن گردد که آیا درخواست مطالبهی وجه از طریق وکالتنامه از لحاظ حقوقی مطالبه محسوب میشود یا خیر؟ آیا اساساً بررسی ماهیت وکالتنامهی ابرازی جزو تکالیف بانک است؟ ماهیت سند وکالت ابرازی وکالت است یا انتقال؟ اثر عملی تشخیص این دو ماهیت چیست؟ آیا درج شروطی چون شرط سلب حق اقدام (مطالبه) از موکل نشاندهندهی انتقال ضمانتنامه میباشد یا خیر؟ اهمیت طرح سؤالات مزبور به دلیل اثر عملی تشخیص ماهیت سند وکالت ابرازی است؛ در صورتی که سند مزبور، مبین عقد وکالت بوده و مطالبهی وجه در حیطهی اختیارات وکیل باشد، بانک باید پرداخت نموده و قاعدتاً نمیتواند به عذر ذینفع نبودن ارائهکننده از پرداخت جلوگیری نماید؛ برعکس اگر مطالبهی وجه در حیطهی اختیارات وکیل نباشد، به وکیل نمیتوان وجهی پرداخت؛ در مقابل اگر بانک تشخیص دهد که سند وکالت ابرازی، مبین انتقال ضمانتنامه است، به دلیل غیرقابل انتقال بودن طبیعت ضمانتنامه، قاعدتاً نباید وجه را به ارائهدهندهی سند بپردازد.[6]
دومین اثر تشخیص ماهیت سند وکالت ابرازی، این است که در صورت وکالت بودن قرارداد، اگر وکیل یا موکل فوت کند، قرارداد وکالت منفسخ میشود و بانک تکلیفی به پرداخت ندارد یا اینکه اگر موکل خود شخصاً برای وصول وجه ضمانتنامه اقدام کند، بانک دیگر تعهدی به پرداخت وجه به وکیل ندارد. مادهی 683 قانون مدنی در اینباره مقرر میدارد: «هرگاه متعلق وکالت از بین برود یا موکل عملی که مورد وکالت است را خود انجام دهد یا به طور کلی عملی که منافی با وکالت وکیل باشد، بجا آورده مثل اینکه مالی را که برای فروش آن وکالت داده بود، خود بفروشد وکالت منفسخ میشود». طبق مادهی مزبور، موکل میتواند عملی را که برای انجام آن به دیگری وکالت داده است، خود انجام دهد و در این صورت وکالت منفسخ میشود، به طور کلی هر عملی از موکل که منافی با وکالت وکیل باشد، موجب انفساخ عقد است.[7]
پس از اشاره به اهمیت طرح سؤالات مزبور در ادامه تلاش میکنیم پس از ذکر متن رأی، درصدد پاسخ به ابهامات موجود در این زمینه برآییم.
رأی شمارهی 9109970221301618 مورخ 30/11/91 در خصوص دعوی شرکت سهامی عام پالایش نفت ج. با وکالت آقای م.ف. به طرفیت بانک با وکالت بعدی آقای ب. ق. به خواستهی الزام به انجام تعهد مبنی بر پرداخت مبلغ دویست و چهل میلیارد ریال وجه ضمانتنامهی حسن انجام تعهدات به شمارهی 4/11697/8320/112 مورخ 9/3/1390 به انضمام خسارات دادرسی و تأخیر تأدیه به شرح متن دادخواست تقدیمی و با این توضیح که وکیل خواهان اظهار نموده خوانده به موجب ضمانتنامه بانکی مذکور متعهد شده در صورتی که شرکت پالایش نفت ج کتباً و قبل از انقضای سررسید این ضمانت نامه، به بانک اطلاع دهد که آقای م. ق. از اجرای هر یک از تعهدات ناشی از قرارداد، تخلف ورزیده خوانده تا مبلغ دویست و چهل میلیارد ریال به محض دریافت اولین تقاضای کتبی، بیدرنگ در وجه یا به حواله کرد شرکت خواهان پرداخت نماید، لیکن علیرغم تقاضای کتبی از طرف موکل، خوانده به دلایل واهی از انجام تعهد استنکاف میورزد. لذا تقاضای صدور حکم به شرح خواسته را دارد، نظر به محتویات پرونده و با توجه به اینکه مفاد ضمانت نامهی استنادی خواهان دلالت بر صحت ادعای ایشان مبنی بر ضمانت خوانده از آقای م. ق. در مقابل شرکت خواهان به مبلغ دویست و چهل میلیارد ریال و تعهد به پرداخت مبلغ مذکور در صورت تقاضای خواهان در حق ایشان را دارد و با عنایت به اینکه مدافعات وکیل خوانده مبنی بر ذینفع نبودن خواهان به لحاظ تنظیم وکالتنامه رسمی راجع به حقوق خود در خصوص ضمانت نامه متنازعٌفیه با شخص ثالث و عدم ارائهی دلیلی بر انعقاد قرارداد با مضمونٌعنه و یا تخلف مضمونٌعنه از مفاد قرارداد نیز موجه نمیباشد؛ چه اینکه صرف تنظیم قرارداد وکالت و شرط سلب و اسقاط اقدام از سوی موکل، دلیل بر انتقال حقوق خواهان به وکیل محسوب نمیشود و از طرف دیگر خوانده به موجب مفاد ضمانت نامه متعهد گردیده که بدون هیچگونه قید و شرطی و به صرف تقاضای خواهان مبلغ ضمانت نامه را به خواهان پرداخت نماید و در ضمانت نامه مذکور توافقی بر اینکه مضمونٌله میبایستی بدواً به مدیون اصلی مراجعه نماید، موجود نمیباشد. فلذا ایراد وکیل خوانده مبنی بر عدم ارائهی قرارداد میان خواهان و مدیون اصلی و عدم وجود دلیلی مبنی بر تخلف مدیون اصلی از مفاد قرارداد با فرض صحت موجه نبوده و استناد وکیل خوانده به مفاد ماده 402 قانون تجارت نیز به لحاظ بلاقید و شرط بودن ضمانت نامه مؤثر نمیباشد. بنابراین با توجه به مراتب مذکور و اینکه دلیلی مبنی بر پرداخت وجه خواسته ارائه نگردیده، دادگاه ضمن رد مدافعات وکیل خوانده، دعوی خواهان را وارد تشخیص و به استناد مواد 10 و 219 و223 قانون مدنی و مواد 198 و515 و 519 و522 از قانون آیین دادرسی مدنی خوانده را به پرداخت مبلغ دویست و چهل میلیارد ریال بابت اصل خواسته مبلغ 000/085/800/4 ریال بابت هزینه دادرسی، حقالوکاله وکیل مطابق تعرفه قانونی و خسارت تأخیر تأدیه بر مبنای شاخص اعلامی بانک مرکزی از تاریخ تقدیم دادخواست (21/1/1391) لغایت وصول دین که پس از قطعیت دادنامه توسط دایرهی اجرا محاسبه خواهد شد، در حق خواهان محکوم مینماید. بدیهی است اجرای دادنامه در قسمت محکومیت خوانده به پرداخت خسارت تأخیر تأدیه منوط به تودیع مابه التفاوت هزینه دادرسی میباشد. رأی صادره حضوری محسوب و ظرف بیست روز پس از ابلاغ قابل تجدیدنظرخواهی در محاکم تجدیدنظر استان تهران میباشد . رئیس شعبه 32 دادگاه عمومی حقوقی تهران - عبدالهی |
1). ماهیت درخواست مطالبهی وجه ضمانتنامه به استناد وکالتنامه
مسئلهای که در این قسمت باید توضیح داده شود، این امر خواهد بود که آیا درخواست مطالبهی وجه از بانک از طریق وکالتنامهی ابرازی، از لحاظ حقوقی مطالبه محسوب میشود یا خیر؟
مطالبهی ضمانتنامه، در واقع اقدامی است برای دریافت مبلغ ضمانتنامه بدین توضیح که از نظر عرف بانکداری، ذینفع برای دریافت مبلغ ضمانتنامه و یا اعتبار اسنادی میبایستی شرایط مربوط به مطالبه را که در متن ضمانتنامه پیشبینی شده است، دقیقاً رعایت نماید و مطالبه را براساس این شرایط به عمل آورد. عدم رعایت این شرایط، بانک صادرکنندهی ضمانتنامه را مجاز میسازد که از پرداخت مبلغ آن به ذینفع خودداری نماید. مکانیسم اجرایی مطالبه در ضمانتنامههای بینالمللی بانکی با توجه به نوع و ماهیت حقوقی آنها (از حیث مشروط و یا عندالمطالبه بودن)، متفاوت است. ولی معمولاٌ بانکها در سند ضمانتنامههای غیرمشروط و عندالمطالبه قید میکنند که ذینفع بایستی ضمانتنامه را در مدت اعتبار آن کتباً یا از طریق تلکس مطالبه نماید و به ضمیمهی آن، اعلامیهی خود مبنی بر اعلام تخلف ضمانتخواه از تعهداتی را که به موجب قرارداد مبنای صدور به نفع ذینفع بر عهده گرفته است، به بانک صادرکنندهی ضمانتنامه ارسال دارد و یا به همراه مطالبهی ضمانتنامه به بانک اعلام کند که ضمانتخواه تعهداتش را ایفاء نکرده است. با وجود این، از دیدگاه حقوقی، مسألهی نحوهی مطالبهی ضمانتنامه (مثلاٌ مطالبه توسط وکیل از طریق وکالتنامه یا توسط ذینفع اصالتاٌ) ارتباط علت و معلولی چندانی با استحقاق ذینفع به دریافت مبلغ ضمانتنامه ندارد. به عبارت دیگر، هرچند عرف بانکداری بینالمللی تعهد بانک در ضمانتنامه را منوط به رعایت شرایط مطالبه توسط ذینفع میداند و فراتر از آن برای بانکهای صادرکنندهی ضمانتنامه تعهدی قائل نیست، معالوصف، باید پذیرفت که لزوماً شرط نیست که رعایت شرایط مطالبه و مطالبهی ضمانتنامه، حتماً توسط شخصی انجام گیرد که نام او به عنوان ذینفع در سند ضمانتنامه قید شده است
مطالبهی ضمانتنامه ماهیتاٌ عملی قائم به شخص ذینفع نیست. ذینفع میتواند اجرای اینگونه اعمال و اقدامات را به دیگری واگذار نماید. در این صورت، استحقاق ذینفع به دریافت مبلغ ضمانتنامه بالفعل محقق میگردد؛ هر چند خود او مطالبه را به عمل نیاورده باشد. در نتیجه در مواردی که مطالبهی ضمانتنامه توسط قائممقام قانونی ذینفع (اعم از قائم مقام قهری و یا ارادی) صورت میپذیرد، نمیتوان گفت که مطالبهی ضمانتنامه توسط شخص غیر از ذینفع صورت گرفته است و لذا بانک تکلیفی در برابر اشخاص غیر ذینفع ندارد بلکه برعکس، رویهی جاری بینالمللی نشان میدهد که بانکها عملاً در موارد متعدد، مطالبه توسط اشخاصی غیر از خود ذینفع (نظیر قائممقام قهری یا ارادی) را به عنوان مطالبهی ضمانتنامه توسط ذینفع تلقی میکنند.
به عبارت دیگر، از نظر حقوقی همانگونه که ذینفع میتواند خود شخصاً اقدامات مربوط به مطالبه را انجام دهد به همان طریق هم میتواند اینگونه امور را از طریق اشخاص دیگر انجام دهد و لذا تفسیر قاعدی عرفی بانکی بدین مضمون که: « مطالبه باید توسط ذینفع انجام گیرد...» به نحو مطلق و کلی صحیح نیست بلکه در موارد بسیاری میتوان ذینفع را مستحق دریافت مبلغ ضمانتنامه دانست؛ هرچند که او شخصاً ضمانتنامه را مطالبه نکرده باشد. از آن جمله میتوان موارد حجر، ورشکستگی،بیماری، جنون، فوت و... ذینفع را برشمرد که در اینگونه موارد قائم مقام قانونی او میتواند مطالبه را با رعایت شرایط مندرج در متن ضمانتنامه، به عمل آورد و استحقاق ذینفع به دریافت مبلغ، آن را فعلیت بخشد.[8]
2). تکلیف بانک به بررسی ماهیت وکالتنامهی ابرازی
سؤال قابل طرح در این مورد این امر خواهد بود که آیا اساساً بررسی ماهیت وکالتنامهی ابرازی جزو تکالیف بانک است؟
همانطور که میدانیم ذینفع حق مطالبهی وجه ضمانتنامه را دارد. از لحاظ حقوقی لازمهی وجود هر حق، تحمیل تکلیف بر ذمهی دیگری است؛ در واقع حق و تکلیف دو روی یک سکهاند. بنابراین از آنجا که ذینفع حق مطالبه دارد، بانک نیز مکلف به پرداخت وجه ضمانتنامه است؛ بدیهی است که بانک بایستی از لوازم اجرای این تکلیف نیز برخوردار باشد. بانک باید جهت انجام «تکلیف پرداخت به ذینفع» اقدام کافی جهت شناخت هویت ذینفع را انجام دهد. مهمترین کاری که بانک در مسئلهی مورد بحث میتواند انجام دهد، بررسی ماهیت وکالتنامهی ابرازی جهت شناخت ذینفع است؛ حتی به فرض تشخیص وکالت نیز تکلیف بانک پایان نمییابد. بانک باید حدود اختیارات وکیل را بررسی کند تا به این تکلیف دست یابد که فرد مراجعهکننده به بانک حتی به فرض وکیل بودن، حق وصول وجه ضمانتنامهی ابرازی را دارد.
دقت داشته باشیم که بانک در مواجه با مطالبههای صورت گرفته از سوی مراجعهکنندگان با دو مصلحت مواجه است:
اول اینکه
مصلحت دیگری که بانک باید لحاظ کند این است که بانک نباید آن قدر سختگیرانه رفتار کند که از یک سو رغبت مشتریان برای استفاده از خدمات بانکی کم گردد و از سوی دیگر اعتماد مشتریان نسبت به ضمانتنامه سلب گردد. به همین دلیل بانک معمولاً خود را مکلف میداند که در هنگام مراجعهی شخص جهت مطالبهی وجه به استناد وکالتنامهی ابرازی، به بررسی وکالتنامه و حدود اختیارات وکیل بپردازد و چنانچه وصول وجه ضمانتنامه در حیطهی اختیارات وکیل بود، وجه ضمانتنامه را به وکیل بپردازد.
در وکالت گرچه وکیل ذینفع واقعی ضمانتنامه نمیباشد ولی چون به موجب عقد وکالت، وکیل ذینفع محسوب میگردد، پرداخت به وکیل، پرداخت به شخصی غیر از ذینفع نیست.
3). ماهیت سند وکالت ابرازی
در مورد ماهیت سند وکالت ابرازی میتوان چهار نظر را مطرح کرد:
1). یکی از نظرات مطرح در این مورد این است که عقدی که میان طرفین منعقد میشود و عنوان وکالت برای آن انتخاب شده است، صرفاً یک عقد وکالت محض است و احکام آن هم تابع وکالت است؛ بنابراین چنین عقدی نه انتقال ضمانتنامه محسوب میشود نه تعهد به انتقال و نه ایجاد حق تملک برای منتقلالیه، بلکه صرفاً یک عقد وکالت میباشد. این نظر سابقاً در بین محاکم از مقبولیت بیشتری برخوردار بوده است.[9]
2. دیدگاه دیگر در این زمینه این است که موضوع، مخلوطی از وکالت و حق تملک میباشد. براساس این دیدگاه «آنچه در مرحلهی نخست رخ داده، انتقال نیست بلکه تعهد به انتقال است؛ پیشقراردادی است که به موجب آن، از سوی فروشنده، ایجاب تمام است و تنها عاملی که برای تحقق تملیک بدان نیاز است، انتخاب خریدار و تصمیم او بر قبول این حق میباشد. به همین جهت، پیش از اجرای نیابت صوری، وکیل را نباید مالک مال یا صاحب حق عینی بر آن پنداشت.[10] در واقع، با فوت و حجر، وکالت از بین میرود ولی حق تملک ناشی از قصد مشترک پنهانی مندرج در وکالتنامه که از قرائن قابل استنباط است، به ورثه منتقل میشود.[11]
3). دیدگاه دیگری که در این زمینه میتوان مطرح کرد، این است که هر چند این قرارداد، عقد وکالت است، اما أمارهای بر انتقال ضمانتنامه در سابق میباشد. در واقع، با توجه به مبلغ پرداختی وکیل به موکل، حقوق و تعهدات طرفین در مورد مال موضوع وکالت، تسلیم تمامی اسناد و مدارک مربوط به مالکیت مال به وکیل و ... کاشف به عمل میآید که سابقاً انتقالی صورت گرفته و این عقد وکالت نیز در راستای تأمین منافع خریدار (وکیل) منعقد شده است. به عبارت دیگر انتقالی صورت گرفته است (چه به صورت شفاهی چه به صورت کتبی) و متعاقب آن، عقد وکالت بلاعزلی با سند رسمی جهت تضمین حقوق مشتری منعقد شده است. در این راستا آرایی صادر شده است؛ مثلاً شعبهی 13 دادگاه تجدیدنظر تهران مقرر میدارد: « در خصوص تجدیدنظر خواهی آقای... به طرفیت خانم ... نسبت به دادنامهی شمارهی 7/28-1004/1384 که به موجب آن، شعبهی 177 دادگاه حقوقی تهران نامبرده را به مبلغ ... ریال بابت ثمن یک باب خانه محکوم کرده است، ...
نظر به اینکه مندرجات وکالتنامهی رسمی شماره 14/495 مورخ 3/1/1387 با توجه به عبارت فروش و انتقال قطعی و یا صلح قطعیه ... به هر مبلغ و با قید و شرط مدت و با حق اسقاط کافهی خیارات و ضمانت کشف فساد و گرفتن وجه و اقرار به گرفتن وجه و تحویل مورد معامله و انتقال آن به هر شخص حقیقی و یا حقوقی و یا حتی انتقال به خود وکیل و با توجه به اینکه عدم عزل وکیل و ضم وکیل و وکیل دیگر به مدت سی سال شرط و مقرر گردیده، حکایت از آن دارد که پلاک موضوع وکالتنامه قبلاً واگذار گردیده است و سپس برای انجام امور مربوط به وکالت به خریدار داده و فروشنده نسبت به مورد معامله حقی نخواهد داشت. لذا ادعای خواهانهای تجدیدنظر ... موجه است ... و حکم به رد دعوای خواهان بدوی صادر و اعلام میگردد.[12]
4). بر مبنای این نظر، سند تنظیم یافته هر چند عنوان وکالت دارد اما عقد بیعی است که متضمن وکالت بلاعزل نیز است، چرا که طرفین در متن سند به مبلغ پرداختی، حقوق و تکالیف یکدیگر (حقوق و تکالیفی که ناشی از عقد بیع است) و تسلیم اسناد مالکیت به خریدار اشاره میکنند. در این راستا آرایی مبنی بر دلالت تفویض وکالتنامهی تفویض پلاک و تحویل مدارک اتومبیل مبنی بر وقوع بیع اشاره کرد.[13]
5). نظربرگزیده:
در مقام اظهارنظر نهایی میتوان گفت که جهت شناخت ماهیت سند وکالت ابرازی، قصد مشترک طرفین نقش اساسی دارد. قصد مشترک طرفین از راه تدبر در مفاد قرارداد قابل استنباط است.
مفاد قرارداد نیز از مواردی چون میزان حقالوکالهی مندرج در سند وکالت ابرازی، حقوق و تکالیف طرفین و نیز شروط مندرج در قرارداد قابل استنباط است؛ بایستی قرارداد را طوری تفسیر کرد که قصد مشترک طرفین را احراز کرد. آنچه در تفسیر قرارداد به معنی خاص مدنظر است، کشف قصد طرفین بدون در نظر گرفتن مفاد قانونی در تشخیص، مصداق و نوع ماهیت حقوقی قرارداد است. در واقع تفسیر، ابهام موجود در ارادهی مشترک را برطرف میکند نه این که در پی سنجش عقد با اوامر قانونی باشد. به این ترتیب با تفکیک شناسایی طبیعت حقوقی و نوع قرارداد از حوزهی تفسیر قرارداد، توصیف قرارداد عبارت است از: تطبیق مصداق واقع شده با مفاد قانونی، یعنی ماهیت حقوقی واقع شده را در قالبهای خاصی که قانونگذار مدنظر داشته است، قرار میدهد تا با هر یک که همخوانی بیشتری داشته باشد، آثار همان قالب را بر آن بار کند. در واقع با اینکه توصیف و تفسیر هر دو به لحاظ کشف از واقع با هم مرتبطند، ولی دو مقولهی جدا از هم هستند؛ توصیف از امور حکمی است ولی تفسیر از امور موضوعی.[14] یکی از ملاکهای احراز قصد مشترک طرفین و تشخیص ماهیت سند وکالت ابرازی، مفاد قرارداد میباشد که در قالب دو عنوان حقوق و تکالیف طرفین و شروط مندرج در ضمانتنامه قابل بررسی میباشد.
1-5- حقوق و تکالیف طرفین:
در برخی موارد با وجود اینکه طرفین عنوان وکالت را برای عمل حقوقی خود انتخاب کردهاند، اما حقوق و تعهدات طرفین نوعاٌ حقوق و تعهداتی است که از عقد بیع حاصل میشود.[15]
مثلاٌ ضمن تنظیم سند وکالت به مبلغ پرداختی معادل یا نزدیک به وجه ضمانتنامه از سوی وکیل (منتقلالیه) به موکل (ذینفع اصلی)، تسلیم اسناد و مدارک مالکیت در قرارداد پایه به وکیل (منتقلالیه)، سلب حق اقدام (مطالبه) از موکل (ذینفع اصلی) و بلاعزل بودن وکالت اشاره میکنند؛ بر عکس در برخی از موارد در سند تنظیمی به عنوان وکالت، به حقوق و تعهداتی برای طرفین اشاره میشود که صرفاً در چهارچوب عقد وکالت قابل پیشبینی است.
2-5- شروط مندرج در متن ضمانتنامه:
یکی دیگر از مواردی که در احراز قصد مشترک و تشخیص ماهیت سند وکالتنامهی ابرازی به ما کمک میکند، شروطی است که در متن ضمانتنامه درج میشود، در این موارد میتوان بین چند صورت تفکیک قائل شد:
1-2-5- ضمانتنامههایی که شرط عدم انتقال در آنها تصریح شده است.
2-2-5- ضمانتنامههایی که شرط انتقال در آنها تصریح شده است.
3-2-5- ضمانتنامههایی که در این مورد سکوت نمودهاند.
در ذیل این شروط را به تفکیک بررسی میکنیم:
1-2-5- ضمانتنامههایی که شرط عدم انتقال در آنها تصریح شده است.
با وجود اینکه ضمانتنامه علیالاصول قابل انتقال نیست، در برخی از ضمانتنامهها شرط عدم انتقال تصریح میشود. در واقع شرط عدم انتقال در اینگونه موارد، یک نوع شرط تأکیدی است.
در واقع در مواردی که شرط عدم انتقال در ضمانتنامه درج شود و سند وکالتی ابراز گردد (چه توسط ذینفع اولیه (موکل) و چه توسط ذینفع ثانویه (وکیل)، اظهارنظر در مورد ماهیت سند مستلزم تأمل در این مورد است که سند وکالت ابرازی یک سند وکالت ساده است یا یک سند وکالت بلاعزل همراه با شرط سلب حق اقدام؛ اگر سند وکالت ابرازی صرفاً یک وکالت ساده باشد، ماهیت سند مزبور چیزی جز وکالت نخواهد بود. چرا که در مواردی که طرفین شرط عدم انتقال را در ضمانتنامه ذکر نمودهاند، ارادهی خود مبنی بر عدم انتقال را بیان نمودهاند؛ به همین دلیل نمیتوان به هنگام تفسیر قرارداد مکتوب، امکان انتقال قرارداد را به ارادهی طرفین تحمیل نمود.
در حقیقت چون طرفین قرارداد نخواستهاند ضمانتنامه قابل انتقال باشد، چنین شرطی را درج نمودهاند؛ تا شخصی غیر از ذینفع اصلی نتواند وجه آن را وصول کند. بنابراین اگر شخصی غیر از ذینفع، مطالبه را انجام داد، قصد مشترک طرفین صرفاً با وکالت تفسیرکردن سند ابرازی تأمین میشود اما اگر سند وکالت ابرازی وکالتی بلاعزل و حاوی شرطی نظیر سلب حق اقدام از موکل باشد، حقیقت چیزی ورای ظاهر سند است و نمیتوان سند وکالت ابرازی از سوی مطالبهکنندهی وجه را وکالت توصیف کرد؛ هر چند که به لحاظ تفسیر قرارداد، ذینفع اولیه (موکل) قاعدتاً نمیتواند ضمانتنامه را انتقال دهد چرا که او ذینفع یک ضمانتنامهی غیرقابل انتقال است؛ با این وجود به نظر میرسد که در مواردی که سند وکالت ابرازی و شروط مندرج در آن مبین انتقال ضمانتنامه باشد و بانک نیز موافقت خود را با انتقال به طرق مختلف از جمله ذینفع شناختن ذینفع ثانویه (وکیل) و پرداخت وجه به او اعلام نماید، میتوان سند وکالت ابرازی را دال بر انتقال ضمانتنامه دانست. بنابراین در صورت مخالفت بانک نسبت به انتقال در فرض درج شرط عدم انتقال در ضمانتنامه، نمیتوان سند وکالت ابرازی را حمل بر انتقال کرد هرچند وکالتی بلاعزل با شرط سلب حق عزل باشد. در رأی مورد بحث، دادگاه سند وکالت ابرازی حاوی شرط سلب حق اقدام موکل را علیرغم موافقت و اعلام نظر بانک مبنی بر انتقال دانستن وکالت، صرفاً وکالت دانسته است. در حالیکه به نظر میرسد که رأی دادگاه از دو جهت قابل انتقاد است یکی از جهت توجه نکردن به شرط سلب حق اقدام از موکل و تأثیر شرط مزبور در تشخیص ماهیت سند وکالت ابرازی که در ادامه به آن میپردازیم و دیگری از این حیث که دادگاه بدون توجه به ضمانتنامه و شرط مندرج درآن و نیز بدون توجه به موافقت بانک نسبت به انتقال دانستن سند وکالت ابرازی توسط خواهان، رأی به نفع خواهان صادر نموده و این چنین استدلال نموده که ماهیت سند ابرازی وکالت بوده و انجام مورد وکالت توسط خود موکل از لحاظ حقوقی فاقد اشکال میباشد. صحیح آن بود که دادگاه ابتدا به اینکه سند وکالت ابرازی با توجه به شروط مندرج در آن دارای چه ماهیتی است توجه نموده سپس متن ضمانتنامه را از حیث شروط مندرج در آن بررسی نموده همچنین موافقت یا عدم موافقت بانک با انتقال را احراز نموده و در نهایت با توجه به جمیع جهات ذکر شده اقدام به انشای رأی مینمود.
2-2-1- ضمانتنامههایی که شرط انتقال در آنها تصریح شده است.
در این نوع ضمانتنامهها، طرفین در قرارداد ضمانتنامه شرط امکان انتقال ضمانتنامه را در قرارداد تصریح نمودهاند. در این فرض نیز جهت تشخیص ماهیت سند وکالت ابرازی بایستی بین دو فرض تفکیک قائل شد: چنانچه سند ابرازی یک وکالت ساده و فاقد شروطی است که میتواند مبین انتقال ضمانتنامه باشد، میتوان سند مزبور را همچنان وکالت دانست اما اگر سند ابرازی، وکالتی است همراه با شرط سلب حق اقدام موکل یا سایر شروط و یا حقوق و تعهداتی که نشاندهندهی انتقال ضمانتنامه است، صحیح آن است که سند مزبور را انتقال قلمداد کنیم ضمن اینکه درج شرط انتقال در سند ضمانتنامه نیز مؤید این نظر میباشد.
3-2-1- ضمانتنامههایی که در این موارد سکوت نمودهاند:
ذینفع، متعاقب صدور ضمانتنامه دارای حقوقی میشود که از آن جمله حق مطالبهی ضمانتنامه و حق دریافت و مالکیت مبلغ آن است. این حقوق هر چند تا زمان مطالبهی ضمانتنامه و پرداخت عملی مبلغ آن ارزش بالفعل اقتصادی چندانی ندارد اما باید پذیرفت که این حق بالقوه میتواند زمانی مالکیت پیدا کند و ارزشمند گردد؛ لذا دارندهی چنین حقوقی قاعدتاً بایستی امکان تصرف و یا انتقال آن را داشته باشد. معهذا بافت حقوقی ضمانتنامهها به گونهای است که امکان انتقال چنین حقوقی بعید مینماید.[16]
در عرف بانکداری نیز اصل کلی آن است که بانکها فقط در مقابل ذینفع اسمی مسئولیت دارند، لذا آثار قراردادی که بین ذینفع و شخص ثالث منعقد شده است، نمیتواند نسبت به حقوق دیگری موثر باشد و به ضرر بانک تفسیر گردد.[17] چرا که شخصیت ذینفع و حقوقی که او در قرارداد مبنای صدور ضمانتنامه دارد، نقش مهمی در صدور ضمانتنامه داشته است.[18]
با توضیحات فوق، روشن میشود که حتی در صورت سکوت طرفین در قرارداد، ضمانتنامه قابل انتقال نیست و میتوان گفت که اساساٌ بافت طبیعی ضمانتنامه قابل انتقال نیست؛[19]
درواقع طرفین با سکوت خود در قرارداد ترجیح دادهاند که قرارداد ضمانتنامه برحسب طبیعت خود غیرقابل انتقال باشد و شخصی غیر از ذینفع اسمی ضمانتنامه، نتواند وجه آن را مطالبه و وصول نماید مگر اینکه بانک با انتقال ضمانتنامه موافقت نماید که شرح آن در فرض اول گفته شد. بدیهی است در این مورد هم فرض مورد مناقشه فرض یک سند وکالت همراه با شروطی است که نشاندهندهی انتقال ضمانتنامه میباشد و نه یک وکالت ساده منعقده توسط ذینفع اولیه (موکل) و ذینفع ثانویه (وکیل).
4. شرط سلب حق اقدام (مطالبه) از موکل (ذینفع اسمی)
سوأل قابل طرح دیگر در رابطه با رأی مورد بحث این است که در صورتی که در سند وکالت ابرازی حق اقدام (مطالبه) از موکل (ذینفع اسمی) سلب شده باشد، آیا چنین شرطی به تنهایی میتواند مبین انتقال ضمانتنامه باشد یا خیر؟
نکتهای که قبل از پاسخ به سؤال باید روشن گردد، تفاوت بین سلب حق عزل و سلب حق انجام مورد وکالت میباشد؛ در سلب حق عزل، ماهیت وکالت همچنان باقی است؛ چرا که نایب به نمایندگی از منوب عنه اعمال حق میکند و این حق برای منوب عنه نیز محفوظ است؛ در واقع صاحب حق منوب عنه است نه نایب اما در سلب و انتقال حق، دیگر انتقالدهنده حق ندارد؛ زیرا آن را از خود سلب و به دیگری منتقل میکند. آن چه در وکالت بلاعزل مسلم است، این امر میباشد که وکیل با وجود مخالفت موکل به عنوان جانشین او و تحت عقد وکالت به اعمال حقوقی خود ادامه میدهد نه تحت عنوان حقوقی دیگر. پس همچنان وکیل موکل خود میباشد.[20]
یکی دیگر از تفاوتهای سلب حق عزل وکیل و سلب حق انجام مورد وکالت توسط موکل این است که در سلب حق انجام مورد وکالت، موکل حق انجام مورد وکالت را ندارد؛ حال آنکه در سلب حق عزل در وکالت بلاعزل، موکل فقط حق عزل را از دست میدهد و حق انجام مورد وکالت را خواهد داشت. اطلاق مادهی 683 قانون مدنی نیز حکایت از این دارد که موکل حق انجام مورد وکالت را دارد خواه اینکه وکالت ضمن عقد لازم درج شده و بلاعزل باشد و خواه اینکه چنین نباشد. چرا که سلب حق و تحدید اختیار نیاز به دلیل دارد و در صورت تردید، اصل بر عدم انتقال و اسقاط حق است و به بیان دیگر وجود حق را استصحاب میکنیم. در مورد وکالت بلاعزل هم فرض بر این است که موکل نخواسته حق انجام مورد وکالت به وسیلهی خود را اسقاط کند زیرا وی حق را انتقال نداده بلکه اعطای نمایندگی نموده است و نتیجه این است که موکل خود میتواند موضوع وکالت را انجام دهد مگر اینکه آن را از خود سلب و یا به دیگری انتقال داده باشد.[21]
نظر مشورتی ادارهی حقوقی هم این نظر را تأیید میکند: « براساس مندرجات مادهی 683 قانون مدنی مورد وکالت به وسیلهی شخص موکل فاقد مانع قانونی و بلااشکال است و کیفیت عقد از نظر جایز بودن یا لازم بودن و بلاعزل بودن وکیل، موثر در اختیار موکل برای انجام موضوع وکالت نمیباشد».[22] البته علی رغم اینکه نظر مزبور صحیح و منطقی میباشد، آرایی نیز مؤید نظر مخالف مبنی بر عدم انجام مورد وکالت توسط موکل در وکالت بلاعزل وجود دارد که مقرر میدارد: «موضوع مادهی 683 قانون مدنی وقتی مصداق دارد که موکل حق عزل خود را به موجب عقد لازم دیگری ساقط نکرده باشد، در صورت اسقاط حق عزل مادام که وکالت به قوت خود باقی است، موکل در موارد وکالت حق هیچگونه دخالت ندارد و الا بر مصرحات مادهی 679 قانون مدنی در مورد شرط عدم عزل وکیل آثار حقوقی مترتب نبود. معنای این ماده این است که اگر موکل حق عزل وکیل را به موجب شرط مقرر از خود سلب کرده باشد، حق ندارد مبادرت به انجام مورد وکالت نماید مگر آن که به جهتی از جهات قانونی عقد وکالت برطرف و یا وکیل مسلوب الاختیار شود».[23] طبق این رأی، إعطای وکالت بلاعزل علاوه بر سلب حق عزل، موجب میگردد موکل نتواند خود اقدام به انجام موضوع وکالت نماید. اما به نظر میرسد صرف إعطای نیابت بلاعزل و حتی اثبات آن، حق موکل را در انجام موضوع وکالت از بین نمیبرد مگر اینکه خلاف آن در ضمن عقد تصریح شده باشد و یا این که بر سقوط آن به طور ضمنی توافق گردیده باشد. لذا توافق و خواست طرفین در این زمینه نقش تعیین کنندهای داشته و باید به اراده و قصد مشترک آنها توجه نمود.[24] اما در پاسخ به سوال فوق مبنی بر تأثیر سلب حق انجام مورد وکالت در ماهیت وکالت بایستی قائل به این نظر شد که امروزه نیاز واقعی در روابط اقتصادی و معاملاتی باعث شده که افراد به جای استفاده از عقد بیع و یا سایر عقود تملیکی به این گونه وکالتها روی آورده شود و در مواردی که امکان تنظیم عقد بیع یا عقود مشابه در معاملات و مبادلات اقتصادی به دلایلی میسر و ممکن نباشد، به ناچار به این عمل حقوقی متوسل شوند و برای این منظور طرفین عقد، برای بیع عادی خود بدون رعایت تشریفات بیع قطعی و رسمی از قالب وکالت بلاعزل به عنوان سند استفاده میکنند. در این گونه وکالتها معمولاٌ شروطی بدین مضمون قید میگردد: « موکل ضمن عقد خارج لازم حق عزل وکیل را اسقاط مینماید، موکل انجام هر گونه عمل مغایر را ضمن عقد خارج لازم از خود سلب مینماید، موکل ضمن عقد خارج لازم، حق ضم امین و وکیل را اسقاط مینماید، وکیل اختیار توکیل به غیر و عزل وکلای انتصابی را دارد و همچنین اختیار انعقاد هر گونه معامله از جمله صلح بلاعوض و نیز انتقال مورد معامله به خود را دارد».[25] در واقع در این گونه قراردادها فروشنده ثمن را از خریدار دریافت میکند و با تسلیم اسناد و مدارک به او وکالتی با اختیارات وسیع چون حق توکیل به غیر و همچنین انتقال مورد وکالت به خود یا شخص دیگری را میدهد؛ از طرفی وکیل هم به توسط این وکالت با فراهم کردن اسناد مربوط، مورد معامله را به خود یا هر شخصی که میخواهد در دفتر اسناد رسمی انتقال میدهد. پس به طور کلی در مورد چنین قراردادهایی میتوان گفت که قراردادی است که در آن یکی از طرفین، برای انتقال مال خود به دیگری وی را نایب خود قرار میدهد و برای این منظور در ضمن عقد شروطی را درج میکند که طبق آن کلیهی حقوق و اختیارات موکل به وکیل تفویض گردد، اثر اصلی چنین وکالتهایی بر خلاف وکالتهای معمولی که اثر اصلی در آنها ایجاد اذن برای وکیل است، انتقال میباشد؛ در حقیقت موکل، فروشنده و در مقام بایع بوده و وکیل هم خریدار واقعی است که وکالت به نفع او منعقد شده است. با توجه به این که این وکالتها جایگزین بیع است، اختیار وکیل بیش از اذن و اباحه در تصرف است و در حقیقت تضمین انتقال حقوق موکل به وکیل نیز خواهد بود. در نتیجه با ماهیتی متفاوت از وکالتهای معمولی، بیشتر آثاری که ایجاد میکند، بر پایهی بیعی است که در ضمن آن واقع شده است.[26] حتی در مورد شرط سلب حق عزل در وکالت بلاعزل برخی از نویسندگان معتقد به از بین رفتن ماهیت وکالت و انحراف آن به انتقال حق میباشند؛ با این توضیح که این امر بدیهی میباشد که فایدهی شرط عدم عزل وکالت وکیل با شرط وکالت در ضمن عقد لازم در جایی است که موکل از ادامهی کار توسط وکیل ناراضی باشد، در این صورت ثمرهی این شرط نمایان میشود؛ حال در این وضعیت اگر بگوییم موکل حق عزل وکیل را ندارد و عزل او موثر واقع نمیگردد و وکیل علیرغم نارضایتی و عدم اذن موکل میتواند به اعمال حقوقی خود ادامه دهد، با اشکالی مهم و اساسی مواجه میشویم؛ زیرا چگونه میتوان در این صورت وکیل را به عنوان نایب این شخص پذیرفت؛ در حالی که وکالت از عقود اذنی است و در چنین عقودی وجود اذن، حدوثاً و بقائاً لازم و ضروری است؟ آیا اعتقاد به بقای وکالت با فرض نبود اذن و رضایت به اقدامات این شخص به عنوان نایب، یک نوع تناقض گویی نیست؟ آیا نایب یک فرد که ماهیتش متقوم به اذن است ممکن است بر خلاف خواستهی منوبعنه عمل کند؟ پس بقای وکالت در این حالت به معنی انکار اذنی بودن عقد وکالت است.[27] امری که در رأی مورد بحث مورد توجه دادگاه قرار نگرفت و بهتر بود که دادگاه به آن توجه مینمود.
نتیجهگیری
از نقد و تحلیل رأی مزبور میتوان اینگونه نتیجهگیری نمود که دادگاه جهت تشخیص ماهیت وکالتنامههای ابرازی توسط وکیل یا موکل باید به سه نکته توجه نماید. اولین نکته مربوط به شروطی است که در متن سند وکالت ابرازی درج شده است و به این ترتیب دادگاه بایستی این امر را احراز نماید که سند ابرازی صرفاً یک وکالت ساده است یا اینکه دادگاه با یک وکالت در مقام بیع مواجه است؛ امری که با دقت در شروط مندرج در وکالت و حقوق و تعهدات طرفین وکالت قابل تشخیص میباشد. همانطور که گفته شد، دادگاه در رأی مورد بحث به سادگی از کنار شرط سلب حق اقدام مندرج در وکالت گذشته و واقعیت موجود جامعه را نادیده گرفته است؛ واقعیتی که گویای وقوع وکالتهای بیشماری است که بنا به ضرورت در مقام بیع منعقد میشوند.
نکتهی مهم دیگری که دادگاه باید به آن توجه مینمود، شروط مندرج در متن ضمانتنامه است که البته در فرض مورد بحث، ضمانتنامه مسکوت بوده است. با توجه به اینکه فرض مسکوت بودن ضمانتنامه دقیقاً همانند فرضی است که شرط عدم انتقال در ضمانتنامه درج شده است، به نظر میرسد که حتی به فرض پذیرش نظر دادگاه مبنی بر وکالت بودن سند ابرازی توسط خواهان، صحیح آن است که دادگاه در جهت تقویت استدلال خود به طبیعت غیرقابل انتقال ضمانتنامه نیز اشاره مینمود و سپس نتیجه میگرفت که ماهیت سند ابرازی وکالت است، امری که به آن توجهی نشد. در واقع منظور این است که گرچه دادگاه در راستای غیرقابل انتقال بودن ضمانتنامه نظر به وکالت بودن سند ابرازی داشته اما این نظر با دقت نظر به متن ضمانتنامه اتخاذ نگردیده و صرفاً به استناد وکالتنامهی ابرازی حکم داده شده است. نکتهی سومی که دقت به آن میتوانست دادگاه را در تشخیص ماهیت سند ابرازی از خطا باز دارد، دفاع بانک به عنوان خواندهی دعوا مبنی بر ذینفع نبودن خواهان به جهت تنظیم سند وکالت با ثالث است که گویای موافقت بانک با انتقال ضمانتنامه میباشد و همانطور که در متن رأی نیز به آن اشاره شد، بانک، خواهان را به لحاظ تنظیم سند وکالت ابرازی با ثالث، ذینفع ندانسته و نظر خود مبنی بر انتقال دانستن ماهیت وکالت را اینگونه ابراز نمود. این درحالیست که دادگاه بدون توجه به هریک از سه مطلب گفته شده حکم به وکالت دانستن سند ابرازی نموده و خواهان را به عنوان موکل، ذینفع در مطالبه دانسته و اینچنین استدلال نموده که خواهان به عنوان موکل میتواند مورد وکالت را خود انجام دهد و این امر منافاتی با وکالت منعقده ندارد.
منابع
[1]. عضو هیئت علمی دانشکدهی حقوق دانشگاه علامه طباطبایی، k.kavyani@atu.ac.ir، 09123905478.
[2]. دانشجوی دکتری حقوق خصوصی دانشگاه علامه طباطبایی، Nasrin_khodarahmi@atu.ac.ir، 09183425143.
[3]. مرتضی قاسم زاده، وکالت بدون فسخ (وکالت بلاعزل و وکالت بدون استعفاء)، دیدگاههای حقوق قضایی، 3، (1375)،103.
[4] . به نظر میرسد که اطلاع بانک از وکالت منعقده مابین خواهان و ثالث، احتمالا به دلیل اختلافات حاصله مابین خواهان و ثالث و نهایتاً مراجعهی ثالث به بانک و تسلیم سند وکالت به بانک مزبور صورت گرفته است.
[5] . در رأی مورد بحث، مطالبهی وجه ضمانتنامه توسط ذینفع اولیه (موکل) صورت میگیرد.
[6] . انتقال ضمانتنامه به غیر برای بانک به دو دلیل ناخوشایند است دلیل اول شخصیت ذینفع میباشد که اهمیت فراوان دارد زیرا ممکن است اشخاص بیمبالات بدون دقت مبادرت به ضبط ضمانتنامه کنند و دلیل دوم ترس از اینکه بانک حق رجوع خود را به مضمونعنه از دست بدهد.
[7]. سید حسین صفایی، حقوق مدنی، جلد دوم، (تهران، انتشارات موسسهی عالی حسابداری،1351)، 429.
[8]. عبدالعلی نظافتیان، «مقالهی ذینفع در ضمانتنامههای بینالمللی بانکی»، مجلهی کانون وکلا،152و 153(1369):92، 93، 96.
[9]. ناصر کاتوزیان،، عقود معین، ج اول، (تهران، انتشارات شرکت سهامی انتشار، 1379)، 22.
[10]. ناصر کاتوزیان، عقود معین،ج چهارم، (تهران، انتشارات شرکت سهامی انتشار، 1389)، 116.
[11]. محمد عابدی و همکاران، «مقالهی وکالت در مقام بیع»، مجلهی پژوهشهای حقوق خصوصی، 8، (1393)، 106.
[12]. دادنامهی شماره 137-136 مورخ 2/5/1385 شعبه 13 دادگاه تجدیدنظر تهران در پرونده کلاسهی 1434-1374/13/84 برای دیدن رأی رجوع کنید به زندی، محمدرضا، رویهی قضایی دادگاههای تجدیدنظر استان تهران در امور مدنی،(9)، بیع، انتشارات جنگل جاودانه، چاپ اول، تهران، ص224 و همچنین دادنامهی شمارهی 1378/7/30-1060 صادره از شعبهی 12 دادگاه تجدیدنظر استان تهران در پروندهی کلاسهی 1082/12/87 در خصوص تجدیدنظرخواهی آقای علیرضا ... به طرفیت خانم منیژه ... و آقای محمدرضا به دادنامهی شمارهی 3/20-925/1387 شعبهی 231 دادگاه عمومی خانوادهی تهران که حکم به رد اعتراض ثالث اجرایی تجدیدنظرخواه نسبت به توقیف 5/1 دانگ پلاک ثبتی ... صادر شده با این استدلال که سند به نام محکومعلیه است و او شرعاٌ و قانوناٌ مالک میباشد. این رأی مخدوش به نظر میرسد زیرا به دلالت اسناد و مدارک ابرازی تجدیدنظرخواه از جمله وکالت بلاعزل شمارهی 6/15-23610/1378 و قرارداد عادی مورخ 15/7/1378 و مدارک مربوط به پرداخت عوارض و مالیات و شهادت شهود، عین و منافع یک قطعهی تجاری .... قبل از تاریخ توقف متعلق نامبرده قرار گرفته و توقیف آن با حق مکتسب ایشان مغایرت دارد. همچنین در تایید همین نظر رأی دیگری وجود دارد. دادنامهی شمارهی 1320 مورخ 21/10/1383 در پروندهی کلاسهی 15183/74 شعبهی 15 دادگاه تجدیدنظر استان تهران. برای دیدن رأی رجوع کنید به محمدرضا زندی، همان، ص 14.
[13]. دادنامهی شمارهی 911099702217701523 مورخ 19/10/91 صادره از دادگاه تجدیدنظر استان تهران. برای دیدن رأی رجوع کنید به مجموعه آرای قضایی دادگاه تجدیدنظر استان تهران حقوقی، (تهران، انتشارات پژوهشگاه قوهی قضاییه، 1391)، 69. همچنین رأی صادره از شعبهی 38 دبوان عالی کشور به تاریخ 1/5/1381 در پروندهی شمارهی 3916-30/11/1380. برای دیدن رأی رجوع کنید به میرحسین عابدیان و همکاران، در تکاپوی عدالت، (تهران، انتشارات میزان، 1388) 60.
[14]. حمبدرضا علومی یزدی، بابک بابازاده، «مقالهی شیوههای تفسیرقرارداد در نظام حقوقی ایران و انگلیس»، فصلنامهی پژوهش حقوق، سال دوازدهم، 29(1389) 230 و 231.
[15]. محمد عابدی و همکاران، «مقالهی وکالت در مقام بیع»، همان، ص 108.
[16]. عبدالعلی نظافتیان، همان، 109.
[17]. همان،111.
[18].همان، 109.
[19]. جرج آفاکی، ترجمهی فریده تذهیبی، راهنمای تفسیری مقرات متحدالشکل ضمانتنامههای عندالمطالبه (URDG)، (تهران، انتشارات جنگل، 1393) 604. مادهی 33 از مقررات یو آر دی جی758 در مورد انتقال ضمانتنامه مقرر میدارد: «ضمانتنامه فقط در صورتی قابل انتقال است که صراحتاٌ عبارت «قابل انتقال» در آن ذکر شود. ضمانتنامهی قابل انتقال ممکن است بیش از یک بار و برای کل مبلغ باقیمانده منتقل شود. ضمانتنامهی متقابل، قابل انتقال نیست». مادهی مزبور این واقعیت را انعکاس میدهد که ضمانتنامهی عندالمطالبه دارایی قابل فروشی نیست و فقط وقتی که بخشی از حقوق و تعهدات رابطهی پایه واگذار شود، انتقال ضمانتنامه دارای ارزش است.
[20].همان.
[21]. مجید عباس آبادی، پرویز رضایی، «مقالهی آثار وکالت بلاعزل بر روابط موکل و وکیل»، فصلنامهی تحقیقات حقوقی آزاد، دورهی 5 (17)، 6.
[22]. یدالله بازگیر، قانون مدنی در آیینهی آرای دیوان عالی کشور (وکالت و عقد ضمان)، چاپ اول، انتشارات فردوس، (1379)، ص 216.
[23]. همان، ص217.
[24]. مجید عباس آبادی، پرویز رضایی، «مقالهی آثار وکالت بلاعزل بر روابط موکل و وکیل»، همان، (5).
[25]. همان، 12 و 13.
[26]. همان.
[27]. مصطفی مصطفوی، همان، ص17.
نظر شما در مورد این مطلب