من از کوکدکی دچار مشکلات روحی روانی بودم چون تو بچگیم داداشم زد لب بالامو پاره کرد و اینکه بعدش بابام بخاطر ورشکستگی افتاد زندان همه دوستام بخاطر قیافم مسخرم میکردن و اینکه بابام زندان بود همیشه تا صبح گریه میکردم زیر پتو تو دوره جوونیمم بعد از چند سال ی شکست عشقی شدید خوردم زمانی ک استخدام پلیس بودم دچار مشکلات عصبی شدم خود زنی کردم چند بار بخاطر اون دختر تصمیم به خودکشی ام گرفتم و تا اینکه فرستادنم کمیسیون عالی ناجا دکتر بهم نامه اعصاب و روان داد سطح ۳ سلامت دست خودم نیست بی اراده میشم وسیله هارو پرت میکنم یا چاقو برمیدارم میدوعم دنبال اعضای خانوادم اوناهم بارها منو گرفتن زیر کتک و از خونه انداختن بیرون و مدت های زیادی تو ماشین خوابیدم عقل درست حسابی ندارم مثلا ماشینمو بدون هیچ مدرکی فروختم دادم به دوستم چکش پاس بشه بعد از کلی خواهش و التماس جنگ و جدل پولمو داد یا هر کی پول میخاد ازم بهش نمیتونم نه بگم یا لب تابمو گوشیمو دادم به دوستم که خسارت بده ولی دیگه نخرید بهم بده خلاصه بعد از چند سال جنگ و جدال چند سالی ک برای بابام کارگری کرده بودمو و دیه صورتمو بهم دادن و بدون هیچ اموزشی وارد شغل طلا فروشی شدم تو این دوره کاری دوباره عاشق شدم و شب و روز زندگیم تو فکر خیال این دختر بودم ک کجا میره یا چیکار میکنه ساعت های زیادی در خونشون وایمیستادم یا دنبالش میرفتم ببینم چیکار میکنه و کجا میره تو همین حال و هوای دیوانه وار خودم ۴ مورد طلا خریدم ۲ تا وزن پایین دوتا وزن ۲۵ و ۱۱ گرم تقریبا ولی به قیمت روز پولشو دادم و سوال کردم مال خودتونه گفتن بله گفتن کادوی عروسیمونه یا نشونم بوده یا طلام قدیمی بوده از مادربزرگم ارث رسیده ک فوت کرده خلاصه الان نمیدونم باید چیکار کنم چند روز پیشم رفتم دکتر اعصاب روان گفت تو نباید تنها باشی و یکی باید همیشه پیشت باشه هنوزم کسی نیومده چیزی بگه بهم میخاستم راهنماییم کنید یا وکیلم بشید ی قیم برام در نظر بگیرید چون واقعا نمیدونم دارم چیکار میکنم