یه دختر خانمی هس اهل سنندجه بنده قرار شد اینده اگه خدا خواس با ایشو ازدواج کنم ایشون قبلا با ینفر بوده که رابطشون بهم خورده و تموم شده این رابطه که تموم میشه خونواده دختره خیلی سخت میگیرن اذیت میکنن که چرا وارد این رابطه شدی ما که گفتیم اشتباهه و اینا سرزنش میکنن بعد الان که ۹ میگذره ازش این پسرههی ایجاد مزاحمت میکرد درحد مثلا لطفا اگه میشه دوباره باهم شیم و اینا تا پریروز که اومده به فش و هرچی از دهنش در اومده گفته تهدیدم کرده که اگه باکسی دیگه ببینمت یه بلایی سرت میارم یام که میدوزدمت حالا دختره از همه طرف ترسید به خونوادشم نمیتونه بگه که میترسه شر شه از من کمک خواس منم شما به ذهنم رسیدین این دختره سر الین مسایل تو بیمارستان بستری شد ولی یه کلمه از ترس به خونه چیزی نگف ولی بازم پسره دس بردار نیس حتی گفته ازت عکسم دارم پخش میکنم از دختره پرسیدم که همچین چیزی پیش اومده گف نه دیده دیه کاری نمیتونه بکنه اینطور تهدید میکنه حالا ازشما خواهش میکنم خودتون یا اشنایی اگه دارین کمک کنین خیلی ممنون میشم چون این بنده خدا داره زجر میکشه بعد اینام چون اشناهسن باهم چش تو چش میشن بیشتر میترسه که ابروریزی بشه که چیزی نمیگه پسره درحدی فشار اورده که ایشون حتی به خود کُشیم فکر کرده