مستاجر بودیم فرداش اساسکشی داشتیم همان شب هنوز صبح نشده طبقه بالای ما سه دختر سابخانه زندگی میکردند ولی همان شب قبل اساس کشی ازسر شب برای درب باز بود تامین ازسر کار برگشتم ساعت ۲نیمه شب باز هم باید دربازبود رفتم جلو ببینم چه خبره صدای هزیون گفتن یه دختر میآمد من اون لحظه هرچه صدازدن کسی جواب نداددرزدمجواب ندادن رفتم جلوطر لایه درنگاه کردم کسی که نزدیک در بود قل میخوردو هزیون میگفت تامین یه داد مکمتر زدم یه نیم خیزمنو نگاه کرد دوباره گرفت خوابید شروع کرد به آه ناله گفتن من موقع رفتن یه چوب دست گرفتم باران چوب یه بار نوک پاشو زدم تکون میداد ولی هیچ عسلعملی نشون نداد تامین دیگه خسته شدم مکن دادزدم یه هو از خواب پرید دوتخواهر بیدار شدن منامدم واین بعد ۵دقیقه دادوبیداددرمارازدن بهمن تهمت دست درازی زده بود دختره حالا هم شکایت کردن به نر شما چه میشه