سلام روزتان بخیر من یک دختردارم چهارماه نیست که ازدواج کرده شهردخترم پسردایی من میشه بیکاره پدرومادرش خرجش میدن اومدن صحبته دخترکردن رازی نبودم که این وصلت جوش بخوره تااین که داییم من که ازسرکارمیمدم این خونه مابود تاصبح من میخوابیدم میگفتم دایی من خوابم میاد میخوابیدم وبیدارمیشودم که برم سرکار این بامن میرفت خونشون خولاسه این قدرپیله شدتارضایت دخترم گرفت توری که دختربهم گفت بابا میشه من تسمیم بگیرم برای زندگیم گفتم بله بابا تومیخواهی زندگی کنی نه من گفت من تصمیم گرفتم ومن باپسرداییت ازدواج میکنم من بادخترم صحبت کردم بهش گفتم تمام چیزهایی که میدونستم گفتم گفت وضعیت بیکاریش دایی گفت مغازه بهش میدم نمیزارم بیکاربشینه خولاسه بگم ازدواج کردن هرموقع که این بچه به شوهرش مگه برودنبال کار مادرش میپره میگه چیه به پسرم میگی برودنبال کاربگرده گرماوسرمابخوره هیچ دخترم حرفی نمیزنه پیش مادرش چون دخترم به مادرش میگفت مامان وساکت میشودشوهرش ازنظر شنوایی زعیف وسمعک استفاده میکنه یک روز دخترم داشت مشق مینوشت اومدبهش گفت بریم مشهد دخترم گفت میل خودت بعدبهش گفت نباید به پدرومادرخودم وخودت بگی گفت چراگفته نه میارن ونمی زارن بریم حقیقتش من موقع ازدواج به دخترم گفتم اثلان باشوهرت بحس نکن وزن همیشه بایدتابع شوهرش باشه دخترم سکوت گرفت ونشست گفت من بلیت گرفتم برو وسایل جمع کن تابریم رفتن تاتهران مادرش بهش زنگ میزنه به میگه پسرم چیزی بهت میگم هول نشو مادربزرگت فوت کرد برگد بیا اهواز نمیدونم بلیت هواپیمارو خودش خرید یامادرش ازاهواز خریده نمیدونم ازتهران که برمیگردن شوهرش میفرستن دنبال نخودسیا این باپسربزرگش دخترم تهدیدمیکنه بهش میگه هرچی من میگم توهم تکرار می کنی دخترم برمیگرده چیشوده مامان بهش میگه توکارت نباشه میبردختره توی اتاق درقفل میکنه وبااشاره میگه هرچی گفتم بهت بگو بعدازصحبتها که تمام شددیداز زیر شال گوشیه پسربزرگشو دراوردوگوشیه دخترم گرفت وبهش گفت این شماره یی که میگیرم بهاش صحبت کن بهش گفت چی بگم گفت بهش که دوستش نداری وبزاراززندگیت بره بیرون دخترم اینجابهش گفته کیه بهش گفت تواینهایی که بهت میگم بگوتابهت بگم وقتی که گوشی بهم داد پسربزگش شروع کردفیلم گرفتن دخترم بهش چیزهایی که بهش دیکته کرده بود گفت که حتئ گفت اشاره کرده که بهش گفته شالت شول کن درحین صحبت کردن دخترم قسم میخوره که پسره نمیشناسه من هم زیرفشارگذاشتمش ترسوندمش قسم میخوره خودمادرشوهرش بهش گفته وقتی هم قطع کرده برادشوهرش بهش میگه که اگرزندگیت دوس داری به کسی چیزی نمیگی وگوشی ازم گرفت وگفته بهش این شماره روتوگوشیت بنویسم میخواهیمش پاکش نکنی بعدازاین حرفهایی که توی اتاق زدیم بهشون گفته پس شوهرم کجاست برادرشوهرش جواب داده که فرستادمش بیرون دخترم پرسید چرابرادرشوهرش گفت اینهارو ببینه ناراحت میشه دادبیدادمیکنه حوسله اشو ندارم حالابعدازیک ماه وخورده ایی که ازین حرفاگذشت من نمیدونستم تاموقعی کهداداشم فوت کرد بیست هشت نه هزاروچهارصداین دخترباشهرش ومادرشوهرش مشهدبودن دختره اززمانی که عقدش کردن قول گوشی داده بودن بهش براش نخریدن مادرشوهرش بهشون گفته که دیگه نرید اهواز همینجابمونید دوخترم باشوهرش یک جاکارپیداکردن وکارکردن پانزده روز بودکه داشتن کارمیکردن برادم فوت کردخبردارشدن ودخترم قراربودباشوهرش بیادومادرشوهرش نمیدونم کجارفته بود که دخترم میگفت مرتب میره میاد رفتناش هم طول میکشه بعضی وقتها دوروز سه روز میره وبعدبرمیگرده ومرطب به باداییم دعوامیکنه که نیا مشهد اگرتوامدی مشهد من برمیگردم اهواز ماکاری به این حرفها نداریم فقط جهت اطلاع گفتم به پسرش گفته که بزارخانمت تنها بره بعدآمادنبالش میریم دخترازمشهد تنها فرستاده بود دختری که اززمانی که به دنیا اومد تازمانی که ازدواج کرد بامن ومادرش بود حتئ یک بارهم این دختره برای اینکه دل وجرعت پیداکنه هم تنها نرفته بیرون روز چهارم فاتحه خونی یعنی یک نه هزارچهارصد این دوخترباخنده وبدونه هیچ مشکلی اومد خونه من وبعداز یک ساعت بهش زنگ زد وگفت تودیگه بدرد پسرم نمی خوری لباساشو فرستاد حالا بهش میگیم توکه لباسهاشو فرستادی بدردبچه ات نمی خوره باشه طلاهای خودش ومادرش بفرس مادرش هم طلاهاشو پیش دخترش گذاشته نمیارن اس مس میدیم به داییم تهدید میکنه من هم برادرم فوت کرده ناراحتم مهمون میاد میره موندم تودوراهی نمیدونم چکارکنم دعواکنم بزارم به حال خودش باشه می گن اگر رفتید دادگاه دیگه نمی تونید طلاهاشو بگیرید ومن موندم بلا تکلیف وتهدیدش میکنه اگر حرفی بزنی فیلم نشون پدرت میدم میزارم سرتو مادرت ببره بااین که من از چشمام بیشتربه دخترم اتمینان دارم شوهرش هم اگر ده تا حرف بزنه نه تای اونها دروغه ویکی هم که درسته اصلا ربطی به این حرفی که زده نداره لطفا راهنماییکنید وآدرس بفرستید حزوری صحبت کنیم دخترراهم بیارم شماهم مزه دهنش بفهمید ببینید چی میگه شماازماواردترهستید چون میگن بیایید توافوقی طلاق بگیرید والله برای شما بدمیشه من موندم که حق با خانواده پسر هست یابادخترم لطفا راهمایم کنید متشکرم